پرورش احمق

یه احمق تو خونهم پروش پیدا کرده که خبرچینی حرف ها و کار هام رو به سلیطه میکنه

اعصابم خورده .

احمق اعصاب خورد کن

و سلیطه ی عوضی 

متنفرم از هردوتون 

حیف زحمتی که برای خنگ میکشم .

یک وویس ۱ساعت و ۲۲ دقیقه ای

صبح نشستم بقیه وویسایی که از دیروز مونده بود رو نوشتم .

حالا یه وویس جدید ۱ ساعت و ۲۲ دقیقه ای دارم که تا شب باید تموم کنم .یعنی می تونم تمومش کنم ؟

تازهه وویس چند جلسه پیش هم هست که هیچی ننوشتم ازش .

باز فردا یه جلسه دیگه اضافه میشه .

خدایا کمکم کن یه راهیی پیش روم بذار

سرعت تبدیل وویس به نوشته

نمیدونم چیکار کنم از صبح ساعت ۹ و ده دقیقه شرو کردم تا الان تونستم فقط ۱۹ دقیقه از وویسه جلسه آخر  رو پیاده کنم . هنوز یه ساعت دیگه مونده که باید بنویسم و با این سرعت من معلوم نیس می تموم میشه . باز شب کلاس دارم و یه جلسه دیگه به حلسات نپشته نشده و خونده نشده اضافه میشه . نمیدونم چیکار کنم . خستم . خدایا چیکار کنم

حس بدی نسبت به خودم دارم . از همون حس هایی که تو دوران کارشناسی داشتم . حس بیهودگی و تنبل کلاس بودن 

نمیدونم چیکار کنم . خدایا یه راهی جلو پام بذار 

امروز رو باقی روز تلاشمو تاجایی که ممکنه میکنم . باشد که خداوند کمکم کند 

ثرت و‌دارایی

این چند سال عمری که سپری شد رو دنبال پول دویدم 

دوست داشتم به یه نقطه طلایی تو زندگیم برسم 

همیشه امیدوار بودم یه روز اوضاعم توپ و خفن میشه .

تو این عمر سپری شده میبینم به اون نقطه مطلوب نرسیدم 

بعصیا تو زندگیشون یه لحظه های طلایی دارند که اونجا زندگیشون ازین رو به اون رو شده توی پوره کوتاه به یه پیشرفت عظیم رسیدند .

دلم اون پیشرفت عظیم رو میخواد

خدایا میبینی که جوونیم سپری شده زودتر مسیر و نشونم بده .